نوشته های خودم
حرف و نوشته های خودم
دیدمت این بار ولی باز جرعت اینکه بهت بگم رو نداشتم باید بگم بهت ولی نمیدونم چرا دستم هم به نوشتنش نمیره یاد اون روز افتادم که تو نهجل خیس آب شدیم وقتی داشتیم رو تاب بازی میکردیم چقدر همه چی ساده بود و چقدر ما سخت گرفتیم یعنی حس میکنم و ایم خاصیت زندگی. در لحظه سخت میگیریم اما وقتی لحظه عبور میکنه رد میشه بعدا میفهمیم که چقدر سهل بوده و ما نفهمیدیم پس همین الان هم میتونیم بگیم الان موقعیت آسونیه و ما نباید سخت بگیریم پس اسون بگیریم
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |